رنجم نه دیگر تنهایی که جدایی است
واضطرابم نه زاده ی بی کس که بی اویی
دلی که از بی کسی غمگین است هر کسی را می تواند تحمل کند
هیچ کس بد نیست ...
ولی دلی که در بی اویی مانده است برق هر نگاهی جانش را می خراشد
هر چهره ای ،نگاهی،طنینی،رنگی
در نگاهای او فریاد میکشد که او نیست
|