«و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکمشهیدا» (1) . آبى که از سرچشمه بیرون مىآید دیدهاید که چقدر صاف وپاکیزه است همین آبى که اینقدر پاکیزه است همینکه در بسترى قرار گرفتدر مجرائى قرار گرفت و به اصطلاح در جوئى جارى گردید، تدریجا ممکناست آلودگیهائى پیدا کند، آلودگیهاى محسوس و آلودگیهاى نامحسوس.آلودگیهاى محسوس مانند خاک و گل است که داخل آب بشود یا آب ازجائى بگذرد که در آنجا مثلا گوسفندى باشد و با پشگل گوسفند مخلوطشود که در نتیجه رنگ آب عوض مىشود. این آلودگى محسوس است.ممکن است آلودگى نامحسوس داشته باشد یعنى وقتى که به آن آب نگاهمىکنید مىبینید صاف و زلال است. آنچه به چشم دیده مىشود گوئى باسرچشمه فرقى نکرده است. ولى اگر یک نفر خداى ناخواسته مثلا به وبامبتلا باشد و در جوئى که مردم شهرى از آناستفاده مىکنند غوطه بخورد، ممکن است مردم آن شهر این مرض را پیدابکنند در صورتى که در آب چیزى دیده نمىشود ولى میکروبهاى ریز ذرهبینى که فقط با چشم مسلح مىتوان آنها را دید، داخل آب شده و آن را آلودهکردهاند. متقابلا باز ممکن است دستگاههاى تصفیهاى وجود داشته باشد کهاین آب آلوده را تصفیه کند. عین این حالت در امور معنوى وجود دارد یعنىیک سرچشمه معنوى که در روز اول صاف و پاک است و آلودگى هم نداردتدریجا که در بستر افکار دیگران قرار مىگیرد و نسلى بعد از نسلى آن را بهدورههاى بعد منتقل مىکنند، این امکان وجود دارد که آن جریان معنوى یکآلودگى محسوس پیدا کند که دیده بشود و یا یک آلودگى نامحسوس پیدابکند که فقط علما یعنى کسانى که آلات ذرهبینى دارند بتوانند آن را ببینند. وباز همانطورى که در یک شهر ممکن است دستگاه تصفیه برقرار کرد که آبرا پاک بکند،
در جریانهاى معنوى هم همینطور است. بزرگترین جریانمعنوى دنیا، اسلام است. اسلام که جریان پیدا کرده است ما مىخواهیمببینیم در این بسترى که قرار گرفته است در این چهارده قرن تا به ما رسیدهاست آیا امکان آلودگى نظیر آلودگى آب براى این جریان معنوى بوده استیا نه؟ و اگر امکان این آلودگى بوده است چه جریانهائى در دنیاى اسلام بهوجود آمده است که این آب صاف را آلوده کرده است؟ قبل از اینکه اینمطلب را عرض بکنم نکتهاى را براى شما عرض مىکنم: مردم عامى، مردمى که اهل تحقیق نیستند، همیشه در میان حوادث،حوادثى را مهم مىشمرند که از نظر تاریخ مهم باشد. شما از غالب اشخاصاگر بپرسید جریانهاى مهم تاریخ اسلام را بگو، اولین جریان مهمى که بهذهنش مىآید حمله مغول است. راست است، حمله مغول خیلى مهماست هم از نظر خسارت مادى، از نظر انسانهائى که کشت و هم از نظرخسارت معنوى، به این معنى که چقدر کتابها و کتابخانهها را از بین برد وعلما را کشت. حمله مغول براى دنیاى اسلام فوقالعاده گران تمام شد چقدراز علما کشته شدند، چقدر از مسلمانها کشته شدند، چقدر شهرها خرابشد! بعضى از شهرها را چنان از میان بردند که اصلا اثرى از آنها باقى نماندمنجمله شهر نیشابور که [ چنگیز ] دستور داده بود اصلا ذىحیاتى نباید در اینشهر باقى بماند. این یک حادثهاى است، مهم هم هست ولى به همان اندازهکه مهم استخودش خودش را نشان مىدهد، مثل آلودگى محسوس آبمىباشد. ولى بعضى از جریانات در دنیاى اسلام پیدا شده است که حجمظاهریش خیلى کوچک است مانند میکروب ذرهبینى که به چشم نمىآیدولى خطرش از حمله مغول اگر بیشتر نبوده است کمتر هم نیست. مثالهایشبماند تا بعد عرض بکنم. اولا باید ببینیم براى اسلام یک همچو جریانهائىوجود داشته یا نه؟ البته تا حدودى امکان نداشته است ولى از آن حد کهبگذریم امکان داشته. آن حدى که امکان نداشته است همان است کهمىگوئید کتاب آسمانى ما قرآن که ستون فقرات اسلام است تکیهگاه اسلاماست. این کتاب آسمانى محفوظ ومصون و پاک باقى مانده است و هیچ دستى و هیچ قدرتى نتوانسته در خوداین کتاب دخل و تصرفى بکند:«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحاظون». (2) قرآن را خدا با یک فصاحت و بلاغتى نازل کرد، با یک معنویتى نازل کرد که ازهمان اول در سینهها حفظ مىشد، به علاوه به امر پیغمبر نوشته شد هیچدستى چه از ناحیه دوستان نادان و چه از ناحیه دشمنان زیرک نتوانست دراین کتاب مقدس تغییر و تبدیلى ایجاد کند، و همین است که حکم دستگاهتصفیه را دارد. از این یکى که بگذریم در سایر قسمتها این امکان آلودگى بودهاست منجمله در سنت پیغمبر اکرم. دلیلش گفته خود پیغمبر (ص) است.این حدیث را شیعه و سنى روایت کردهاند که پیغمبر فرمود: «کثرت علیالکذابة» (3) دروغبندهاى به من زیاد شدهاند و اگر از من حدیثى شنیدید آنرا بر قرآن عرضه کنید اگر دیدید مخالف قرآن است بدانید از من نیست و بهمن بستهاند. این را خود پیغمبر در زمان خودشان فرمودند با وجود اینکههنوز اول اسلام بود. معلوم مىشود که یک عده دروغگو پیدا شده بودند.عده آنها در آن زمان شاید آنقدر زیاد نبود و پیغمبر پیشبینى کرد که دردورههاى بعد زیاد خواهد شد، زیاد هم شد. در زمان پیغمبر اگر کسىدروغى به پیغمبر مىبست براى یک امر کوچک و یک غرض شخصى بود،خواستحرف خودش را به کرسى بنشاندمىگفت من از پیغمبر اینطور شنیدهام. اما در زمانهاى بعد دروغ بستن بهپیغمبر جنبه اجتماعى پیدا کرد یعنى ابزارى شد در دستسیاسیون. خلفاىوقت از این موضوع به نفع سیاستهاى خودشان استفاده مىکردند، پولهاخرج مىکردند، محدثینى را که ایمانشان سست بود و بنده دینار و درهمبودند پیدا مىکردند و پولها مىدادند که مثلا در فلان موضوع یک حدیثنقل کن. «سمرة بن جندب» هشت هزار دینار معاویه به او داد که گفت من ازپیغمبر شنیدم که آیه:«و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» (4) در شان عبدالرحمن بن ملجم نازل شده است. در زمان مهدى خلیفه سومعباسى پسر منصور که یکى از عاداتش کبوتربازى بود و در این کار مسابقهمىداد، یک نفر از همین محدثین نزد او آمد. براى رضاى خاطر مهدى گفتمن از که شنیدم از پیغمبر: «لا سبق الا فی خف او حافر او طائر» که او «طائر» رااز خودش اضافه کرده بود. مهدى خیلى خوشش آمد و پول حسابى به او داد. اینجور جریانها در دنیاى اسلام زیاد پیدا شده است. در موضوع وضع وجعل حدیث ابتکار در دستیهودیها بود. یهودیها افکار و معتقداتخودشان را در میان مسلمانان به صورت حدیث درآوردند. اینها در نفاق همعجیب بودند، به ظاهر مسلمانى مىکردند و با مسلمانها رفت و آمدمىکردند ولى افکار خودشان را به صورت حدیث در میان مسلمین رائج مىکردند.و در این کار بسیار مهارت داشتند. البته مسیحیها و مانویها هم این کار راکردهاند ولى یهودیها خیلى زیاد کردهاند چون اینها مهارتشان در تظاهرفوقالعاده است که گاهى مسلمانها آنها را از خودشان مسلمانتر مىدانستند.شخصى نقل مىکرد که سابقا یهودى بوده است. او دخترى داشت. جوانىکه سابقا یهودى بود و مسلمان شده بود از دختر این شخص خواستگارىکرد و او نمىداد. گفتند چرا نمىدهى؟ گفت من خودم که مسلمان شدم تاپانزده سال دروغ مىگفتم، حالا باور نمىکنم که این جوان راست بگوید،براى اینکه هفتسال است اسلام آورده است. اینها همان آلودگیهائى استکه در بستر افکار پیدا مىشود. اسلام دستگاه تصفیهاى قرار داده است که باآن مىشود این آلودگیها را پاک کرد. در درجه اول خود قرآن است، ما باید برآن عرضه بداریم. یک دستگاه دیگر، عقل است که قرآن عقل را حجت قرارداده است. دستگاههاى تصفیه دیگر، احادیث و سنن متواتر پیغمبر (ص)یا ائمه است که یقینى است و جاى شک و شبهه در آنها نیست. مثلا ائمه ازاین دستگاه تصفیه که قرآن است چگونه استفاده مىکردند؟ در زمان مامونخلیفه، یک نهضت علمى پیداشد. مامون مجلس مباحثه و مناظره، زیادبرقرار مىکرد و خیلى لذت مىبرد چون خودش اهل مطالعه و دانشمند بود، و به تمام ادیان و مذاهب آزادى مىداد، که مباحثات امام رضا (ع) بااصحاب ملل و نحل در همین مجالس مامون صورت گرفته است. مجالسزیادى مخصوصا راجع به اهل تسنن و تشیع تشکیل مىداد. در آن کتاب کهآن شخصیت ترک به نام «قاضى بهلول بهجت افندى» به نام «تشریح ومحاکمه» نوشت که به فارسى ترجمه شدهو بسیار کتاب خوب و نفیسى است، مباحثه بین مامون و علماى اهل تسننراجع به خلافت نقل شده است. اینها مجالس مناظره میان ائمه و دیگرانفراهم مىکردند. گاهى «هشام بن الحکم» در مجالس اینها شرکت مىکرد. ازجمله یک مباحثه شیعى و سنى میان حضرت جواد که هنوز طفل بودند وعلماى اهل تسنن برقرار شد. در آنجا آن عالم اهل تسنن در حرفهایشاحادیثى در فضیلت ابوبکر و عمر روایت کرد. به حضرت عرض کرد شمادرباره شیخین چه مىگوئید و حال اینکه ما حدیث معتبرى از پیغمبر داریمکه فرمود: «ابوبکر و عمر سیدا کهول اهل الجنة» یعنى ابوبکر و عمر دو آقاىپیرمردان اهل بهشتند. همچنین حدیث دیگرى نقل کرد که روزى جبرئیلنازل شد به پیغمبر، از جانب خدا عرض کرد من از ابوبکر راضى هستم، ازابوبکر بپرس آیا او از من راضى هستیا نه؟ حضرت جواد فرمود ما منکرفضیلت ابوبکر نیستیم ولى یک مطلب هست و آن اینست که همه قبولدارند که پیغمبر در حجةالوداع فرمود: «کثرت علی الکذابة» دروغگویان بر منزیاد شدهاند، و معیارى در اختیار قرار داد که هر حدیث را که از من روایتکردند اول بر قرآن عرضه بدارید اگر موافق قرآن بود قبول کرده و الا رد کنید.قرآن مىگوید تمام اهل بهشت جوان هستند. و اما حدیث دیگرى که گفتید،خدا در قرآن مىفرماید:«انا خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید (5) ما انسان را آفریدهایم و از تمام خطورهاى قلبى او آگاههستیم. پس چطور مىشود خدائى که قرآن او را اینطور معرفى مىکند، ازپیغمبر بپرسد که من از فلان بنده راضى هستم، تو از او بپرس که از من راضىاستیا نه؟! پس خود قرآن کریم یک مقیاس و یک دستگاه تصفیهاى استبر آلودگیهائى که در طول تاریخ پیدا شده است. مایه خوشوقتى ما این دوسه چیز است. اینست که کسى نمىتواند بگوید دین شما مثل ادیان دیگر درابتدا هر چه بود، ولى در طول تاریخ جریانهائى پیش آمد که آن را فاسد کرد،همینجور که الان راجع به دین زردشت اصلا نمىشود به دست آورد کهکتاب اصلى زردشت چه بوده است؟ نمىشود اساسا فهمید زردشت در چهسالهایى در دنیا بوده است؟ تا چند سال پیش در وجود یک همچو آدمىشک و تردید بوده، هنوز هم باز آنقدرها مسلم نیست که زردشت نظیر رستمو اسفندیار یک شخصیت افسانهاى استیا یک شخصیت واقعى. گیرم یکروز تعلیمات درستى داشته است. کلمه «گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک»که تعلیمات نشد. اصلا کوچکترین حرفى که در دنیا وجود دارد اینست چونبه قدرى کلى است که اصلا هیچ معنائى را در برندارد، مفهومى ندارد. هرکسى حرف خودش را نیک مىداند هر کسى نوع کردارش را نیک مىداند، وهمینطور در مورد پندار نیک، فکر نیک. هر یک از مسلکهائى که در دنیاوجود دارد مثلا دنیاى سرمایهدارى یک سلسله حرفها و یک سرى کارها ویک سلسله فکرها را مىگوید اینها خوب است. دنیاى کمونیست روشدیگرى را عرضه مىدارد. او هم مىگوید حرف اینست کهمن مىگویم. آن مسلکى مىتواند در دنیا مسلک شمرده شود که قناعتنکند به گفتار نیک، کردار نیک، و پندار نیک، بلکه بگوید گفتار نیک، و بعدبگوید گفتار نیک این است، گفتار خوب را مشخص بکند و همینطور کردارنیک و پندار نیک. در مسیحیگرى و یهودیگرى هم همینطور است. یگانهدینى که مىتوان در دنیا اصولش را نشان داد که هیچ دست آلودهاى به آننخورده و پاک مانده است، دین اسلام است. سرّ آن را هم عرض کردم.نمىخواهم بگویم در دنیاى اسلام هیچ جریان آلوده پیدا نشده است، نه، ولى هر جریان آلودهاى که پیدا بشود، جریان پاکى در این دین وجود دارد کهمىتواند آن آلودگیها را تصفیه بکند. اولش خود قرآن است. مقیاس بزرگقرآن است. از قرآن که بگذریم سنت قطعى و متواتر پیغمبر و براى ما شیعیانهمچنین سنت قطعى و متواتر ائمه اطهار است. یعنى در میان این همهاحادیث مشکوک و مظنون، احادیث و سنتهاى قطعى داریم از پیغمبر و ائمهاطهار. اینها براى ما حجت است، اینها مىتواند معیار و مقیاس واقع بشود. دیگر اینکه قرآن کریم از اول عقل را حجت قرار داده است. اسلام علیه عقلقیام نکرده. اگر چه غلط است آدم اسم این مردک را جزء سران ادیان و ادیانمنسوخه ببرد، [ ولى به عنوان مثال ] «حسینعلى بها» مىگوید کور شو تاجمال مرا ببینى، کر شو تا نغمه مرا بشنوى. عجب کارى است! این چهجمالى است که آدم باید کور بشود تا او را ببیند و چه صدائى است که آدمباید کر بشود تا آنرا بشنود؟! ولى قرآن مىگوید چشمت را باز کن تا جمالمرا ببینى، گوشت را باز کن تا صداى مرا بشنوى، فکرت را باز کن تاحقایق مرا درک بکنى، مذمت مىکند آنهائى را که چشم و گوش و فکرخودشان را به کار نمىاندازند و یک حالت تسلیم و تعبد احمقانهاى به خودمىگیرند. قرآن هرگز مردم مسلمان را جز به نام «ایها الناس»، یا «ایها المؤمنون»خطاب نمىکند، نمىگوید اغنام الله گوسفندان خدا، نمىگوید شماگوسفندید و مثل گوسفند باید تسلیم باشید. قرآن تاریخ را با منطق عقلانىتفسیر مىکند. قرآن نماز را که ذکر مىکند، فلسفه نماز را هم ذکر مىکند. قرآنخدا را اثبات مىکند با منطق استدلالى و عقلى. قرآن مىگوید«و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعینلا یبصرون بها و لهم ءاذان لا یسمعون بها» (6) انبوهى از مردم به جهنم مىروند، آنهائى که دل دارند و نمىفهمند، چشمدارند و نمىبینند، و گوش دارند و نمىشنوند. قرآن خیلى لحن مؤدبى دارد.دو سه جا است که قرآن زبان به یک تعبیرى مىگشاید که تقریبا نوعى دشناماست. یکى آنجائى که بشر عقلش را، این حجت ناطق به قول امام کاظم (ع)را به کار نمىبندد. مىگوید:«ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون»بدترین جنبندهها در نزد خدا چیست؟ انسانهائى هستند که خدا به آنها زبانداده ولى لالند، گوش داده ولى کرند، عقل داده ولى تفکر و تعقل ندارند. اینمقیاسها، مقیاسهائى است که اسلام به دست ما داده است که ما بتوانیمآزمایش کنیم. حالا ما باید رسیدگى بکنیمجریانهائى را که در تاریخ اسلام پیدا شده است. من امشب خیلى کوششکردم که این مطلب را بفهمانم، نمىدانم توانستم خوب بفهمانم یا نه که دردین اسلام دستگاه تصفیه وجود دارد. ولى این را بدانید جریانهاى آلودهکنندههم از صدر اسلام تاکنون بوده است، ما اگر آن جریانهاى آلودهکننده رانشناسیم پس فایده دستگاه تصفیه چیست؟ این جریانها از جریان حملهمغول اگر بالاتر نباشد، کمتر نیست. حمله مغول یک آلودگى محسوس است.ما آلودگیهاى نامحسوس هم داریم. دیشب داستان خوارج را عرض کردم.این داستان تنها یک جریان نظامى نبود که بعد هم غائلهاش ختم شد و از بینرفت. یک جریان دینى و مذهبى بود، رنگ مذهبى داشت از خودشان فقهایجاد کردند، و نمىتوان گفت فقه خوارج در سایر فرق اسلامى اثر نگذاشتهاست. جریان دیگرى که اشاره کردم، جریان اشعریگرى است. یک ظاهرپرستىعجیبى در میان اشاعره بوده که حد نداشته است. هر حدیثى را که بهپیغمبر نسبت مىدادند، مىگفتند درست است، هر جملهاى را با هزار قرینهخلاف هم که بود باز به ظاهرش حمل مىکردند. کتاب « تاریخ ادبیات »ادوارد براون جلد اول را که مىخواندم دیدم آنجا که تاریخ عقائد اسلامىمثل جریان اشاعره را نقل مىکند، از یک مستشرق معروف هلندى به نام «دزى» که دنیا هم برایش خیلى ارزش قائل است، حدیثى را نقل مىکند کهپیغمبر فرمود: همانطور که در جنگ بدر خدا را دیدید، در روز قیامت همخدا را خواهید دید. من خیلى تعجب کردم، یعنى چه؟ بعد گشتیم دیدیماین جملهاى است در کتب کلامیه نه درکتب حدیث. تازه آن جمله اینست: «انکم سترون ربکم یوم القیامة کما ترون القمر لیلة البدر»یعنى خدا را در قیامتخواهید دید همانطورى که ماه شب چهارده رامىبینید. آنوقت او خیال کرده است لیلة البدر یعنى جنگ بدر. بعد ما بازتحقیق کردیم که آیا همچو حدیثى که در کتاب کلامیه نقل کرده وجود دارد یانه؟ در کتب شیعه که اصلا وجود ندارد، در کتب اهل تسنن چیز دیگرىاست و در دست متکلمین به این شکل درآمده است . در یکى از کتابهاىاهل تسنن پیدا کردم. ابتداى حدیث اینست: شخصى خدمتحضرترسول آمد و سؤال کرد چگونه مىشود که همه مردم خدا را در آن واحدببینند؟ حضرت فرمود همانطورى که همه مردم مىتوانند ماه را در آن واحدببینند، و ماه یک مخلوق است. خدا ما فوق اینها است. خدا با همه مردمهست. ببینید! یک حدیث وقتى در یک بستر بیافتد از صورت اولیه خود بهچه صورت در مىآید! قرآن که دستگاه تصفیه است، فورا به داد ما مىرسد، مىفرماید:«لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» (7)
پىنوشتها
1- سوره بقره، آیه 145 2- سوره حجر، آیه 9. 3- کافى، ج 1 ص 62 4- سوره بقره، آیه 207 5- سوره ق، آیه 16 6- سوره اعراف، آیه 179 7- سوره انعام، آیه 103
سلام.
وبلاگ خیلی جالب و پر محتوایی دارید.
آیا دوست دارید از وبلاگتان در آمد کسب کنید؟
آیا راهی آسان برای کسب درآمد هستید؟
پس هرچه زودتر وارد سایت ما شوید و ثبت نام کنید.
نکته: اگر حساب سیبا یا سپهر ندارید در قسمت حسابها گزینه سایر را انتخاب کنید
و یک شماره 13 رقمی دلخواه را وارد کنید.
پیشنهاد ما به شما این است که فرصت را از دست ندهید و هرچه زودتر ثبت نام کنید
زیرا این سایت یکی از بهترین و مطمئن ترین سایتهای کسب درآمد کلیکی می باشد.
برای کسب اطلاعات بیشتر مطالب سایت را بدقت بخوانید.
سلام .
خیلی ممنون به خاطر لینک . ما هم شما رو در آدرس زیر قرار دادیم :
www.emrooz.blogsky.com
علاوه بر اون لینک شما به عنوان پیوندهای برگشتی در تکنوراتی ثبت می شود .
در ضمن مقاله جدید ما : " مشاوره قبل از ازدواج "
آدرس: http://delsoookhte.blogfa.com/post-260.aspx
اگه بتونید این مقاله رو تو یکی از پست هاتون به بقیه دوستان هم معرفی کنید تا استفاده کنند و لینکش رو بگذارید که دیگه عالی می شه .
باز هم منتظرتون هستیم .
[گل]