شعار یبرای زیستن
حرمت اعتبار خود را
هرگز در میدان مقایسهخویش با دیگران مشکن
که ما هر یک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه
و آرمانهای خویش را به مقیاس بنیانهای دیگان بنیاد نکن
تنها تو میدانی که بهترین در زندگانی ات چگونه معنا میشود
از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر
بر آنها چنگ در انداز آن چنان که در زندگی خویش
که بی حضور آنان زندگی مفهوم خود را از دست میدهد
با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی های فردای نیامده
زندگی را مگذار که از لا بلای انگشتانت فرو لغزد و هدر رود
هر روز را همان روز را زندگی کن
و بین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای
و هرگز امید را از کف مده
آن گاه که چیز دیگری در کف داری
همهچیز در آن لحظه به پایان می رسد
که قدم های تو باز می ایستد
هراسی به خود راه مده
از پذیرفتن این حقیقت که هنوز پله ای تا کمال فاصله است
آن گاه که بگویی دیگر نخواهش یافت
عشق را زا زندگی خود رانده ای
عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی دارد سرشار تر می شود
و گاه آن را تنگ در مشت گیری آسان تر از کف می رود
پروازش ده تا پایدار بماند
رویاهایت را فرو مگذار
که بی آنان زندگی را امیدی نیست
و بی امید زندگی را آهنگی نیست
زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو ان مسافری باش
که در هر گامش
ترنم خوش لحظه ها جاریست
دانستن یا ندانستن مسئله این است!!
ان کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند بیدارش نمایید که پس خفته نماند
آنکس که نداندو بداند که نداند لنگان خرک خویش به مقصد برساند
انکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آفتاب همیشه به همه روشنایی میدهد اما آنچه که به او روشنایی بدهد تاریکی محض است.
«و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکمشهیدا» (1) . آبى که از سرچشمه بیرون مىآید دیدهاید که چقدر صاف وپاکیزه است همین آبى که اینقدر پاکیزه است همینکه در بسترى قرار گرفتدر مجرائى قرار گرفت و به اصطلاح در جوئى جارى گردید، تدریجا ممکناست آلودگیهائى پیدا کند، آلودگیهاى محسوس و آلودگیهاى نامحسوس.آلودگیهاى محسوس مانند خاک و گل است که داخل آب بشود یا آب ازجائى بگذرد که در آنجا مثلا گوسفندى باشد و با پشگل گوسفند مخلوطشود که در نتیجه رنگ آب عوض مىشود. این آلودگى محسوس است.ممکن است آلودگى نامحسوس داشته باشد یعنى وقتى که به آن آب نگاهمىکنید مىبینید صاف و زلال است. آنچه به چشم دیده مىشود گوئى باسرچشمه فرقى نکرده است. ولى اگر یک نفر خداى ناخواسته مثلا به وبامبتلا باشد و در جوئى که مردم شهرى از آناستفاده مىکنند غوطه بخورد، ممکن است مردم آن شهر این مرض را پیدابکنند در صورتى که در آب چیزى دیده نمىشود ولى میکروبهاى ریز ذرهبینى که فقط با چشم مسلح مىتوان آنها را دید، داخل آب شده و آن را آلودهکردهاند. متقابلا باز ممکن است دستگاههاى تصفیهاى وجود داشته باشد کهاین آب آلوده را تصفیه کند. عین این حالت در امور معنوى وجود دارد یعنىیک سرچشمه معنوى که در روز اول صاف و پاک است و آلودگى هم نداردتدریجا که در بستر افکار دیگران قرار مىگیرد و نسلى بعد از نسلى آن را بهدورههاى بعد منتقل مىکنند، این امکان وجود دارد که آن جریان معنوى یکآلودگى محسوس پیدا کند که دیده بشود و یا یک آلودگى نامحسوس پیدابکند که فقط علما یعنى کسانى که آلات ذرهبینى دارند بتوانند آن را ببینند. وباز همانطورى که در یک شهر ممکن است دستگاه تصفیه برقرار کرد که آبرا پاک بکند،
در نگاه انجمن حجتیه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) در محبت و دوستی امام زمان (ارواحنا فداه) و تبعیت صرفا عبادی خلاصه شده است. در مجموعه نوشته ها و خطبه های اعضای انجمن هیچ نشانه ای از سایر ابعاد انتظار به چشم نمی خورد.
در یکی از نوشته های انجمن حجتیه گرچه بر این معنا که انتظار نشستن و منتظر شدن نیست و بایستی محیط را اصلاح کرد طرح می شود اما بلافاصله تمام اصلاح جامعه در نفی بهائیت و مبارزه به مبارزه اعتقادی با آن محدود می شود.