بحث حکومت در اسلام بحث وظیفه است. حضرت امام خمینی (ره) در کتاب شریف ولایت فقیه در یک فصل به طور مفصل به بحث پیرامون ضرورت تشکیل حکومت اسلامی می پردازند. ایشان مهمترین دلایل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و ضرورت اجرای آن ، نیازمندی اجرای احکام به وجود نظام و حکومت، سنت و رویه رسول خدا(صلوات ا... علیه) و امیرالمومنین (علیه السلام ) می دانند.
ایشان در قبال لزوم انقلاب سیاسی میفرمایند: شرع و عقل حکم می کند که نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند
«جبر زمان و مساله عدالت»
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط». (1) امشب موضوع دیگرى را که مربوط به مقتضیات زمان است عنوانمىکنم این بحث که نوعى تفسیر از تاریخ است، بحث مهمى است و دردنیاى امروز اهمیت زیادى دارد. یکى از کلماتى که حتما زیاد به گوش شماخورده است و در نوشتهها و کتابها زیاد دیدهاید، کلمه «جبر زمان» استمقصود از جبر زمان این است که عللى که در زمان پیدا مىشود حوادثى کهرخ مىدهد روى اجبار است و باید رخ بدهد، تخلفناپذیر است. آیا جبر زمانحرف درستى استیا نه؟ جبر زمان را دو گونه مىشود تفسیر کرد. یک گونهآن درست است و گونه دیگر نادرست. اما آنکه درست است: جبر زمان یکمفهوم بسیار کلى فلسفى دارد به این معنى که هر حادثهاى که در عالم رخمىدهد (نه فقط در خصوص اجتماعانسانى) طبق یک حوادثى است که آن حوادث تخلفناپذیر است. یعنى هرحادثهاى در این دنیا علت دارد و بدون علت به وجود نمىآید. آیا مىشوددر دنیا حادثهاى به وجود بیاید که علت نداشته باشد؟ نه، این از محالاتعقلى است که حادثهاى بدون علت به وجود بیاید. این را هر فیلسوفى خواهمادى و خواه الهى پذیرفته است. ما خودمان اثبات صانع را از همین راهمىکنیم، مىگوئیم حوادثى در دنیا به وجود مىآید که نبوده است و علتمىخواهد و در عالم هستى باید حقیقتى وجود داشته باشد که آن حقیقتحادث و حادثه نباشد. قانون علت و معلول به دنبال خود ضرورت واجتناب ناپذیرى به وجود مىآورد. از جمله خواص قانون علت و معلولاجتناب ناپذیرى است. چطور؟ هر حادثهاى اگر علتش وجود داشته باشدمحال است که وجود پیدا نکند و اگر علتش وجود نداشته باشد محال استکه وجود پیدا بکند. حکماى قدیم قاعدهاى دارند، مىگویند: «الممکنمحفوف بالضرورتین و بالامتناعین» حالا همه این جمله را نمىخواهم تفسیربکنم. اجمال یک قسمت از این جمله همین است که هر حادثهاى در ذاتخودش ممکنالوجود است، یا دو تا ضرورت او را فرا گرفته استیا دو تاامتناع. اگر وجود پیدا بکند در وقتى است که دو تا ضرورت یعنى دو تااجتناب ناپذیرى آن را احاطه کرده است، و اگر وجود پیدا نکند در وقتىاست که دو تا امتناع (ناشدنى) آن را احاطه کرده است. این ضرورت واجتناب ناپذیرى حتما وقت را هم تعیین مىکند (به اصطلاح ضرورت وقتى)یعنى هر حادثهاى در زمانى که وجود پیدا مىکندباید در همان زمان وجود پیدا بکند و محال است که در زمان دیگر وجودپیدا بکند. محال است که یک لحظه از زمانى که باید وجود پیدا بکند، جلو یاعقب بیفتد. هر حادثهاى زمان مخصوص به خود دارد، امکان اینکه یکلحظه از زمان خودش جلو یا عقب بیفتد وجود ندارد چنانکه مىگویند:«الامور مرهونة باوقاتها» امور، اشیاء در گرو زمان خودشان هستند. قرآن کریمراجع به فرا رسیدن مهلت امتها مىفرماید:«فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة و لا یستقدمون» (2) آنگاه که مدت اینها به پایان مىرسد، نه ساعتى از آن وقت عقب مىافتند و نهساعتى جلو.راجع به اینکه سنتى که در این عالم هستتخلفناپذیر است، در آیات قرآن کریم نظیر تعبیرى که عرض مىکنم و دربعضى جاها عین این تعبیر هست:«سنة الله، و لن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنة الله تحویلا» (3) سنتخدا نه تغییرپذیر است و نه تحولپذیر. مثلا شما در جلوى چشمخودتان مىبیند یک برگ درختحرکت کرد. مىبینید اولا حرکت کرد، ثانیادر یک لحظه معین حرکت کرد یعنى الان که شما نگاه مىکنید، مثلا ساعت12 روز بیستم دیماه 1345، دقیقه فلان، ثانیه فلان مىباشد محال بودهاست که این برگ در این لحظه حرکت نکند و محال بوده است که در غیر اینلحظه همین حرکت را انجام بدهد. حرکت این برگ معلول یک باد است ووقتى که این باد بیاید، محال است که این برگ تغییر وضع ندهد. حرکت آنباد به نوبهخودش معلول علت دیگرى است که با پیدایش آن علت ممکن نبود که آنباد حرکت نکند. مثلا در جو، هواى گرم و هواى سرد جایشان را عوضکردند، یا نه، قسمتى از هواى پائین گرم شد و به مقتضاى اینکه حرارت بههر چیز که مىرسد آن را منبسط مىکند، هوا انبساط پیدا مىکند و سبکترمىشود و هواى مافوق سرد است و سنگینتر، هواى سنگین فشار مىآورد بهپائین، هواى سبک فشار مىآورد به بالا، موجى پیدا مىشود، باد پدیدمىآید. باز آن گرمشدن قسمتى از هوا معلول علتى است، مثلا رسیدن نورخورشید به یک نقطه معین، و آن هم معلول علت دیگرى است، و همینطور.محال بوده است که این برگ در آن زمان حرکت نکند کما اینکه محال بودهاست که این حرکت در غیر زمان خودش صورت بگیرد، چون این کار دروقتى انجام مىشود که علتش پیدا شده باشد و علتش هم در وقتى پیدامىشود که علتخودش پیدا شده باشد. از نظر قانون فلسفى این مطلبیعنى جبر زمان و به اصطلاح فلاسفه ضرورت وقتى که هر چیزى در وقتخودش ضرورت دارد و در غیر وقتخودش امتناع دارد، مطلب درستىاست. ما خیلى از مطالب را به حسب تصور و فرض خودمان مىگوئیم چونحساب عالم در دست ما نیست اما اگر حساب عالم در دست ما باشد، بهعقل خودمان مىخندیم و مثلا نمىگوئیم چه مانعى داشت که من در زمانسعدى مىبودم و سعدى در زمان من. در فکر اولیه انسان هیچ عیبى ندارد.همین طور که اکنون که دو نفر اینجا نشستهاند یکى در شرق مسجد و دیگرىدر غرب مسجد، ممکن است بگوئیمچه عیب داشت که او در غرب مسجد نشسته بود و این در شرق مسجد درزمان هم تصورات مىآید: چه مانعى داشت که من در زمان سعدى مىبودمو سعدى در زمان من. اما اگر کسى به حسابهاى دقیق فلسفى وارد بشودمىبیند این امر جزء محالات است و مثل این است که کسى بگوید در اعدادکه از یک شروع مىشود و تا بىنهایت پیش مىرود، چه مانعى داشت کهعدد سه بجاى عدد هفت مىبود و عدد هفت به جاى عدد سه انسانمىبیند این فکر معقول نیست. عدد سه وقتى عدد سه است که در همینجائى که هست باشد یعنى بین دو و چهار باشد. اگر عدد سه بیاید بین ششو هشت قرار بگیرد، دیگر عدد سه نیست، همان عدد هفت است عدد هفتهم اگر بیاید بین دو و چهار قرار بگیرد، دیگر عدد هفت نیست، همان عددسه است. یعنى نمىشود ذاتش محفوظ باشد و جایش عوض بشود. اگرجایش عوض بشود دیگر ذاتش هم آن ذات نیست. این یک بحث فلسفىاست که من چاره نداشتم و مجبور بودم که در اینجا عنوان بکنم. به این معنىو مفهوم اگر کسى بگوید «جبر زمان» حرف درستى است. ولى اینهائى کهمىگویند «جبر زمان» مفهوم دیگرى از این تعبیر در نظر دارند و آن مفهومغلط است. چنان جبر زمانى ما نداریم. آن چیست؟ افرادى بودهاند در دنیاکه هم راجع به جهان، مادى فکر مىکردهاند و هم راجع به انسان، یعنى براىجهان ماده مبداى غیر مادى قائل نبودهاند و تمام این دنیا در نظر آنها یکماشین بیشتر نبوده است، و نیز انسان را اخلاقا یک موجود مادى مىدانستهو مىدانند به این معنى که محرک انسان در تمام کارهائى که انجام مىدهدهدفهاى مادى استیعنى انسان هر کارى را به هر صورتى که انجام مىدهد،از انجام آن یک هدف مادى دارد و مىخواهد با انجام آن معاش خودش راتامین بکند. بعضى از کارهائى که انسانها مىکنند خیلى واضح است که جنبهمادى دارد مثل کشاورزى که در صحرا زمین را شخم مىزند، بذر مىکارد،بعد که محصول روئید، آن را درو مىکند، خرمن مىکند مىکوبد، تصفیهمىکند. اگر بپرسید چرا این کار را مىکنى؟ مىگوید چرا ندارد، من آدمهستم، زن و بچه دارم، احتیاج به نان دارم. من زراعت مىکنم که نان سال رادر بیاورم. از آن کارگرى هم که کار مىکند و مزد مىگیرد اگر بپرسید چراکارگرى مىکنى مىگوید براى اینکه مىخواهم مزد بگیرم. چرا مىخواهىمزد بگیرى من باید پول داشته باشم تا بتوانم احتیاجات زندگى خودم را رفعبکنم. این کارهاى انسان کارهاى مادى است. ولى یک سلسله کارهاىدیگرى هم انسان دارد که اینقدر واضح نیست که چرا آن کارها را انجاممىدهد. مثل اینکه انسان تحصیل علم مىکند حالا یا به مدرسه مىرود و یادر خانه کتاب مطالعه مىکند. شما از این کار چه هدفى دارید؟ در اینجاممکن است کسى بگوید من هدفى ندارم مىخواهم بفهمم در این کتاب چهنوشته شده است. کتاب تاریخ است مىخواهم ببینم در گذشته در دنیا چهوقایعى رخ داده است. اگر بگویند این کار چه فایدهاى به حال تو دارد؟مىگوید فایدهاشاین است که مىفهمم. مگر همه کارها باید پولى به جیب آدم ببرد؟! مىگویند ابوریحان بیرونى در پشتکار داشتن در تحصیل علم عجیب بودهاست. بسیار مرد دانشمندى بوده، از جمله نوابع بشریت است و مرد بسیارمسلمان و متدینى هم هست.
ادامه مطلب ...
دکتر علی معافی در مرکز تحقیقات نانوتکنولوژی
:
دنیای نانو نیز پر از رمز و رازهای طبیعت
است
موسسه تکنولوژی سلطنتی ملبورن استرالیا.به قول استاد معافی
:
"
و برای زنگ تفریح فقط کافیست کمی صندلی خود را بچرخانید
در دنیای نانو شما به نمایشی دعوت شده اید که پایانی برای آن متصور نیست "
حتما به ارتباط موسیقی و نانوتکنولوژی فکر کرده اید
...نکند باز هم اماممان را بخوانیم و تنهایش بگذاریم؟
تنها؟! کاش در برابرش قد عَلم نکنیم.....
خدایا؛ ما را تسلیم خواست و مصلحت خود گردان؛
الها؛ یاریمان فرما تا آقا و اماممان را تنها مگذاریم و بیچون و چرا مریدش باشیم..........
عاشورایی راستین باشید و منتظر منتقمش...
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهیدن بین یدیه
اللهم العن اول ظالم ظلم حقّ محمد ٍ و آل محمّدٍ و آخرَ تابعٍ لهُ علی ذالک